حراج تاریخ در نمایش خانگی
ساماس: در صورتیکه کشورهای منطقه با ساخت سریال های تاریخی بدنبال قدرت نمایی فرهنگی و تقویت هویت ملی هستند، خروجی شبکه نمایش خانگی ایران بیشتر به نمایش عاشقانه هایی با پس زمینه درباری محدود شده است.
به گزارش ساماس به نقل از خبرگزاری مشرق
، سریال های تاریخی در جهان امروز، دیگر فقط یک محصول سرگرم کننده نیست؛ آنها ابزارهایی قدرتمند برای دیپلماسی فرهنگی، تشکیل به حافظه جمعی و تثبیت داستانهای ملی در حوزه بین المللی محسوب می شود. ازترکیه و کشورهای عربی تا قدرت های غربی، همگی با سرمایه گذاری های کلان، گذشته را به خدمت اهداف راهبردی حال وآینده خود درآورده اند اما در این میدان رقابت فرهنگی، بنظر می رسد قطار سریال سازی تاریخی در شبکه نمایش خانگی ایران روی ریلی دیگر حرکت می کند؛ ریلی که مقصد آن نه تقویت هویت ملی و صدور پیام فرهنگی بلکه فقط جذب مخاطب بوسیله داستان های عاشقانه و حواشی پرزرق وبرق درباری است.
تاریخ؛ ابزار قدرت نمایی یا دکور عاشقانه؟
وقتی رجب طیب اردوغان، رییس جمهور ترکیه در مراسم های رسمی با گارد احترام متشکل از سربازانی با لباس امپراتوری های تاریخی ترک حاضر می شود، یک پیام روشن را به جهان مخابره می کند: «ما وارث یک تاریخ باشکوه و قدرتمندیم.» این پیام تنها به تشریفات سیاسی محدود نمی ماند بلکه با قدرت تمام در صنعت سریال سازی این کشور پژواک پیدا می کند.
سریال هایی مانند «قیام ارطغرل» و «حریم سلطان» با میلیونها بیننده در سرتاسر جهان، نه فقط روایت ترکیه از تاریخ عثمانی را به خانه ها بردند بلکه به ابزاری برای «قدرت نرم» این کشور تبدیل شدند. این سریال ها با برجسته سازی شکوه، عدالت و قدرت امپراتوری عثمانی، تصویری مطلوب و مقتدر از هویت ترک را در ذهن مخاطب جهانی حک می کنند و در خدمت اهداف نئوعثمانی گرایانه سیاست خارجی این کشور قرار می گیرند.
این رویکرد راهبردی به تاریخ، تنها مختص ترکیه نیست. کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، خصوصاً عربستان سعودی و امارات، با سرمایه گذاری های هنگفت در پروژه هایی مانند «ممالک النار» (قلمروهای آتش) که روایتی ضدعثمانی را به تصویر می کشد، یا سریال «عمر»، بطور مستقیم وارد کارزار «جنگ روایت ها» شده اند. آنها دریافته اند که کنترل روایت گذشته، به مفهوم تأثیرگذاری بر درک حال و آینده منطقه است. در این تولیدات، تاریخ با دقت برای بازتاب هویت ملی مورد نظر، تحکیم مشروعیت سیاسی حاکمان فعلی و رویارویی با داستانهای رقیب، مهندسی می شود.
اهداف راهبردی جهانی در قاب تصویر
به طورکلی، کشورها از ساخت سریال های تاریخی چهار هدف اصلی را دنبال می کنند:
ساخت و تحکیم هویت ملی: سریال ها با برجسته کردن قهرمانان، اسطوره ها و نقاط عطف تاریخی، یک حافظه جمعی مشترک و احساس غرور ملی می سازند. این آثار به شهروندان، خصوصاً نسل جوان پاسخ می دهند «ما که بودیم» و «از کجا آمده ایم».
دیپلماسی فرهنگی و قدرت نرم: صدور این سریال ها به دیگر کشورها، تصویری مطلوب و مدیریت شده از فرهنگ و تاریخ یک ملت عرضه می کند. این امر می تواند به بهبود روابط بین المللی، جذب توریست و افزایش نفوذ فرهنگی و سیاسی منجر شود.
مشروعیت بخشی سیاسی: خیلی از دولت ها با ساخت آثاری درباره ی دوره های خاص تاریخی، اهتمام در ایجاد پیوند بین خود و یک گذشته پرافتخار دارند و از این طریق، مشروعیت نظام سیاسی فعلی خودرا تقویت می کنند.
مقابله با داستانهای رقیب: در جهان مملو از اطلاعات، کشورها از سریال های تاریخی برای به چالش کشیدن یا بی اعتبار کردن داستانهای تاریخی که توسط کشورهای رقیب ترویج می شود، استفاده می نمایند.
تاریخ در خدمت درام عاشقانه
حال به ایران بازگردیم؛ کشوری با تمدنی چندهزارساله و تاریخی با قهرمانان بسیار، نقاط عطف و درام های شگرف که هرکدام ظرفیت تبدیل شدن به ده ها سریال فاخر را دارند. با ظهور و قدرت گرفتن شبکه نمایش خانگی، انتظار میرفت این پلت فرم ها به میدانی برای تولید آثاری عمیق و هویت ساز تبدیل شوند که بتوانند هم مخاطب داخلی را با ریشه های خود آشتی دهند و هم در حوزه جهانی حرفی برای گفتن داشته باشند اما نگاهی به خروجی غالب سریال های تاریخی شبکه نمایش خانگی در سالیان اخیر، تصویری متفاوت را به نمایش می گذارد. آثاری همچون تاسیان، جیران و... بااینکه از نظر تولید، طراحی صحنه و لباس و جذب ستاره های سینما موفق عمل کرده و توانسته اند مخاطبان زیادی را به خود جلب کنند، اما در یک نقطه کلیدی مشترک هستند: تقلیل تاریخ به یک پس زمینه تزئینی برای روایت یک داستان عاشقانه.
در این سریال ها، وقایع مهم تاریخی، شخصیت های موثر سیاسی و اجتماعی و پیچیدگی های دوران، اغلب به حاشیه رانده می شوند تا فضا برای تمرکز بر مثلث ها و مربع های عشقی شخصیت های اصلی باز شود. بعنوان مثال، در سریال «جیران»، دوره حساس و پرالتهاب صدارت امیرکبیر و تحولات دوران ناصری، زیر سایه سنگین رابطه عاشقانه شاه با سوگلی اش قرار می گیرد. مخاطب بالاتر از آنکه با اصلاحات امیرکبیر و دلیلهای قتل او درگیر شود، با قهر و آشتی های جیران و ناصرالدین شاه روبه روست. تاریخ در اینجا کارکردی فراتر از یک قاب زیبا و پرزرق وبرق برای یک ملودرام ندارد.
سریال تاریخی «تاسیان» هم اگرچه دست روی یک دوره حساس در تاریخ معاصر ایران گذاشته است اما همان راه دیگر سریال های تاریخی شبکه های نمایش خانگی را پیش گرفته و باهمه چیز ساده انگارانه برخورد می کند. درحالی که سریال می توانست در بستر یک ملودرام این دوره تاریخی را به تصور بکشد ولی حال که به انتها رسیده است، با اطمینان خاطر می توان گفت تنها چیزی که اهمیتی ندارد و سرسری با آن برخورد می شود، اتفاقا تاریخ است.
تحریف تاریخ و خلاف نمایی شخصیت های سریال که هریک نمادی از طبقه های مختلف اجتماعی هستند که قبل از انقلاب حضور داشتند و نشان دهنده مظلوم بودن تاریخ در این دست از سریال هاست. برآورد کلی این است که بیشتر تولیدات جدید نمایش خانگی بازهم تاریخ را فرصتی تجاری برای خلق ملودرام های عاشقانه و جذب مخاطب می بینند و با ضعف در پرداخت هویت ملی و روایت عمیق مفاهیم تاریخی مواجه اند و این رویکرد، دو پیامد منفی بزرگ به همراه دارد:
اول سطحی سازی تاریخ و تحریف حافظه تاریخی نسل جوان؛ وقتی مخاطب خصوصاً نسل جوان تر که نخستین برخوردش با منابع تاریخی آثار نمایشی است و احتمالاً طرف منابع معتبر مکتوب درباره ی تاریخ نمی رود با چنین روایتی مواجه می شود، درک او از گذشته به مجموعه ای از دسیسه های درباری و رقابتهای عاشقانه محدود می شود. اهمیت راهبردی وقایع، وزن تصمیمات سیاسی و نقش شخصیت های تاریخی در تشکیل به سرنوشت کشور، در این بین رنگ می بازد. دوم، ازدست رفتن فرصت رقابت فرهنگی؛ درحالی که ترکیه با ارطغرل برای خود قهرمان سازی می کند و عربستان با ممالک النار روایت خودرا از تاریخ منطقه فریاد می زند، ما با گنجینه غنی تاریخ ایران درحال تولید ملودرام های خوش ساختی هستیم که در بهترین حالت مصرف داخلی دارند و فاقد پیام و عمق راهبردی برای صدور به جهان هستند. این سریال ها، به سبب تمرکز بیش از اندازه بر داستان های عاشقانه و عدم پرداختن به لایه های عمیق تر فرهنگی و هویتی، ظرفیت تبدیل شدن به ابزار قدرت نرم را ندارند.
غیاب استراتژی و تسلط منطق بازار
ریشه این مشکل را باید در غیاب یک استراتژی کلان فرهنگی در عرصه سریال سازی تاریخی جست وجو کرد. بنظر می رسد هیچ چشم انداز مشخص و سیاستگذاری مدونی برای بهره برداری از ظرفیتهای تاریخ درجهت اهداف ملی وجود ندارد. در چنین خلایی، این «منطق بازار» و «گیشه» است که حرف اول و آخر رامی زند. سازندگان وسرمایه گذاران شبکه نمایش خانگی به درستی دریافته اند که فرمول«عشق + ستاره + لباس های فاخر»تضمین کننده بازگشت سرمایه و جذب مخاطب است. در نتیجه، تاریخ به یک عنصر تجاری قابل فروش تبدیل می شود، نه یک میراث هویتی که باید با مسئولیت پذیری به روایت آن پرداخت. این آثار شاید در حوزه هایی مانند فیلمبرداری، طراحی صحنه و لباس و... موفق عمل کرده باشند اما سؤال اساسی اینجاست: آیا این دستاوردها برای کشوری با پیشینه تمدنی ایران کافی است؟
آیا نباید از این سرمایه ها و استعدادها برای اهدافی بزرگ تر از سرگرمی صرف و داستانهای عاشقانه تکراری استفاده کرد؟ تا آن زمان که یک اتاق فکر برای تعریف پروژه های کلان ملی در عرصه سریال سازی تاریخی شکل نگیرد، شبکه نمایش خانگی بازهم تاریخ را نه به چشم یک گنجینه هویت ساز بلکه به چشم یک دکور زیبا برای عاشقانه هایش خواهد دید و ما در این جنگ داستانهای جهانی، بازهم تماشاچی باقی خواهیم ماند.
منبع: جام جم آنلاین