در رابطه با ی سریال شغال که به اشتباه به زبان فارسی ساخته شده است!

در رابطه با ی سریال شغال که به اشتباه به زبان فارسی ساخته شده است!

به گزارش ساماس، یکی از ضعف های اساسی «شغال» غیبت تقریبا کامل نهاد قانون و پلیس در روند روایت است.


سریال «شغال» که اینروزها درحال پخش است؛ اثری در ژانر معمایی–جنایی که در لایه هایش رگه هایی از درام خانوادگی هم دیده می شود. روایت از شخصیت «کامیار»، پسر خانواده کاویان شروع می شود؛ او بعد از برگشت به ایران، مسئولیت شرکت پدر و نامادری اش را برعهده می گیرد، اما این تازه آغاز ورودش به دنیایی پر از بازیهای قدرت است.
محوریت موضوع تجاوز در بخش های ابتدایی سریال، سبب شد خیلی از مخاطبان آنرا با سریال ترکی «فاطما گل» مقایسه کنند، اما واقعیت اینست که «شغال» حتی در تقلید از آن فضا هم موفق نبوده است. سریال نه به درستی از ساختار روایی آثار مشابه بهره می برد و نه توانسته هویت مستقل خودرا شکل دهد. همین مسئله سبب شده نتیجه کار اثری دوگانه باشد؛ از یک سو، آغاز پرتنش و ملتهب آن می تواند مخاطب را درگیر کند، اما از طرفی، به سبب ناتوانی در حفظ تعادل و انسجام، خیلی زود حس تکرار و بی تازگی در روایت شکل می گیرد.
اما ضعف های «شغال» فقط این نبود و نیست. یکی از نکاتی که از ابتدا منتقدان را متوجه خود کرد، استفاده از کلیشه هایی است که پیش ازاین بارها در سریال های شبکه نمایش خانگی دیده شدند. بعنوان مثال، ثروتمندان در مقابل قشر کارگر و همچنین تقابل اخلاق و قدرت. بهرنگ توفیقی که پیش ازاین با تجربه سریالی چون «آقازاده»، تلاش داشت مخاطب را با مهمات تازه با خودش همراه کند؛ بویژه در تلفیق درام خانوادگی با معماهای جنایی و هم در استفاده از بازیگران مطرحی که وجهه شناخته شده دارند؛ اما در تجربه «شغال» نتوانست به هدف خودش برسد.
یکی از نکات قابل تأمل در «شغال» تلاش کارگردان برای پرداختن به مفهوم عدالت اجتماعی است؛ اما این تلاش بیشتر در حد شعار باقی می ماند و در عمل به نقطه اثر نمی رسد. سریال می خواهد تضاد میان طبقات مختلف جامعه، فاصله میان ثروتمندان و فرودستان و نابرابری های ساختاری را به تصویر بکشد؛ اما درنهایت این مفاهیم نه از مسیر شخصیت پردازی دقیق و نه از راه روایت باورپذیر هدایت می شوند. نتیجه اینست که هرچند دیالوگ ها و موقعیت ها پر از اشاره به بی عدالتی اند؛ اما مخاطب احساس نمی کند واقعا با مسئله ای اجتماعی روبه روست. درواقع، عدالت اجتماعی در «شغال» بیشتر به امری تزیینی تبدیل گشته تا نیرویی دراماتیک لذا بجای برانگیختن حس همدلی یا تأمل، گاهی حتی حالتی شبیه به تمسخر و اغراق پیدا می کند.
خیانت، فریب، دروغ، فساد، تجاوز و خشونت بشکلی مداوم در روایت تکرار می شوند و هیچ شخصیت یا موقعیتی وجود ندارد که بتواند روزنه ای از رستگاری یا اصلاح را نشان دهد. یکی از مهم ترین خاصیت های «شغال» که هم زمان می تواند نقطه ضعف اصلی آن هم باشد، سیاهی فراگیر و بی وقفه در تمام اجزای داستان است. از اولین صحنه تا پایان قسمت های انتشار یافته، جهان سریال چنان در تاریکی فرورفته که مخاطب در عمل مجالی برای تنفس یا امید نمی یابد. خیانت، فریب، دروغ، فساد، تجاوز و خشونت بشکلی مداوم در روایت تکرار می شوند و هیچ شخصیت یا موقعیتی وجود ندارد که بتواند روزنه ای از رستگاری یا اصلاح را نشان دهد. حتی کاراکترهایی که در ابتدا نشانه هایی از وجدان یا انسانیت در آنها دیده می شود، بتدریج در همان چرخه تاریک فرومی روند.
این رویکرد بااینکه می تواند در خدمت واقع گرایی تلخ یا نقد اجتماعی قرار گیرد؛ اما در «شغال» بیشتر به بی تعادلی در فضا و حس منجر گردیده است. بیننده بعد از چند قسمت دیگر با کنجکاوی یا دلسوزی قصه را دنبال نمی کند، بلکه تنها نظاره گر سقوط مداوم شخصیت ها می شود. نبود لحظاتی برای تلطیف یا امید، موجب می شود سریال از عمق احساسی فاصله بگیرد و بیشتر به تصویری از ناامیدی جمعی شبیه شود تا بازنمایی جامعه. همین یک دستی سیاهی در روایت، موجب می شود تأثیر غائی اثر نه تلنگرآمیز، بلکه خسته کننده و افسرده کننده باشد.
یکی از عجیب ترین نقاط «شغال» جایی است که تلخی افراطی آن به مرز طنز ناخواسته می رسد. در بخش پانزدهم، جایی که شخصیت «آزاد» با بازی کامبیز دیرباز تصمیم می گیرد شخصاً برای گرفتن انتقام دست به کار شود، سریال ناگهان از فضای درام جنایی–خانوادگی خارج می شود و به صحنه هایی نزدیک می شود که بیشتر یادآور فیلم های اکشن اغراق آمیز یا حتی کمدی های موقعیت است. رفتارها، دیالوگ ها و واکنش های احساسی شخصیت ها در این بخش چنان غیرواقعی و پرتنش طراحی شده اند که خیلی از مخاطبان در شبکه های اجتماعی واکنش نشان دادند و نوشتند «شغال از تلخی رد شده و به خنده دار بودن رسیده است.»
این مسئله ناشی از همان افراط در نمایش خشونت و ناامیدی است؛ جایی که جدیت بیش از اندازه خودبه خود به تمسخر بدل می شود. کارگردان ظاهراً می خواهد قهرمانش را در موقعیتی تراژیک و اخلاقی نشان دهد؛ اما نتیجه صحنه ای است که بیشتر شبیه شوخی ناخواسته با مخاطب عمل می کند. این لحظه، نماد مشکلی عمیق تر در سریال است: ناتوانی در حفظ لحن. «شغال» نمی تواند مرز میان درام سنگین و ملودرام اغراق آمیز را نگه دارد، و درست در همین نقطه است که مخاطب بجای درگیری عاطفی، به خنده ای از سر ناباوری پناه می برد.
«شغال» حتی در بین آثار مشابه شبکه نمایش خانگی هم جایگاه عجیبی دارد؛ نه آن قدر متفاوت می باشد که بشود آنرا تجربه ای تازه دانست و نه آن قدر شبیه دیگر سریال های جنایی که در یک چهارچوب مشخص بگنجد. درواقع، آن قدر در کلیشه ها و داستانهای تکراری غرق شده که ازهرجهت شبیه هیچ کدام نیست؛ چون نه قواعد ژانر را درست رعایت می کند و نه می تواند از آنها عبور کند. سریال می خواهد اثری پرتعلیق و معمایی باشد؛ اما در پرداخت جزئیات و پیشبرد منطق داستانی گرفتار تکرار شده است.
از خیانت و انتقام گرفته تا دروغ های خانوادگی و فساد مالی، همه چیز در «شغال» به صورت پیشبینی پذیر و قابل حدس اتفاق می افتد. حتی چرخش های داستانی هم که مقرر است مخاطب را غافلگیر کنند، بیشتر یادآور صحنه هایی از آثار قدیمی تر هستند تا لحظه ای نو و تاثیر گذار. به همین دلیل، «شغال» نه توان رقابت با سریال های خوش ساخت جنایی ایرانی مثل «پوست شیر» یا «یاغی» را دارد، نه جسارت تجربه گرایی در روایت هایی چون «هم گناه» یا «زالو» را. نتیجه اثری است که از فرط کوشش برای «جدی بودن» به شکلی بی هویت شده؛ سریالی که نه موفق به خلق امضای خود شده و نه می تواند با دیگران هم ردیف شود، چون در بین کلیشه ها گیرکرده و راهی برای رهایی ندارد.
یکی از ضعف های اساسی «شغال» غیبت تقریبا کامل نهاد قانون و پلیس در روند روایت است. درحالی که بخش عمده ای از داستان حول محور جرم، تجاوز، قتل، تهدید و انتقام می چرخد، حضور پلیس در حد چند صحنه سطحی خلاصه شده و به طور معمول فقط زمانی سر صحنه ظاهر می شود که جنایتی رخداده و بعد هم بی هیچ نقشی مؤثر ناپدید می شود. در دنیای «شغال» هیچ کس اعتقادی ندارد که باید به قانون یا پلیس پناه برد.
همه ترجیح می دهند شخصاً دست به انتقام یا پنهان کاری بزنند. این حذف آگاهانه یا ناآگاهانه پلیس موجب می شود فضا بطورکامل بی نظم و بی قانون به نظر برسد و حس واقع گرایی سریال از بین برود. نبود نیروی قانونی، بجای آنکه روایت را پرتنش تر کند، موجب می شود جهان داستان غیرمنطقی جلوه کند؛ گویی در شهری زندگی می نماییم که هیچ نظمی وجود ندارد و هرکس مجاز است عدالت را به سلیقه خودش اجرا نماید.
پرسش اصلی درباره ی «شغال» اینست که اساساً برای چه نوع مخاطبی تولید شده است؟ به ظاهر، سریال می خواهد هم مخاطب عام را جذب نماید و هم بینندگان علاقمند به ژانر جنایی را راضی نگه دارد؛ اما در عمل بطور کامل در هیچ کدام موفق نمی گردد. برای تماشاگران علاقمند به درام خانوادگی، فضای بیش از اندازه تاریک و تلخ اثر ممکنست آزاردهنده باشد و برای علاقمندان آثار معمایی، داستان فاقد آن عمق و پیچیدگی لازم است که بتواند ذهنشان را درگیر کند.
«شغال» می خواهد میان دو گروه از مخاطبان پل بزند؛ آنهایی که دنبال قصه های پرکشمکش خانوادگی اند و آنهایی که به دنبال هیجان و تعلیق در داستانهای جنایی هستند، اما در این بین هویت مشخصی برای خود تعریف نمی نماید. درنتیجه، محصولی به دست آمده که برای همه است و درعین حال برای هیچ کس بطور ویژه ساخته نشده. نه آن قدر سرگرم کننده است که عامه پسند باشد، نه آن قدر عمیق که به مذاق مخاطب جدی خوش بیاید.
درنهایت، می توان گفت «شغال» نتوانسته ایده و جهان ذهنی ای را که کارگردان در شروع درنظر داشته، به تصویر بکشد. به وضوح مشخص است که پشت این پروژه نیتی جدی برای ساخت یک درام اجتماعی پرکشش و چندلایه وجود داشته؛ اثری که هم نقد اجتماعی داشته باشد، هم تعلیق و جذابیت بصری. اما آن چه در عمل از دل روایت بیرون آمده، مجموعه ای از موقعیت های پراکنده و بی نتیجه است که نه به عمق شخصیت ها می رسد و نه مضمون عدالت و اخلاق را به درستی منتقل می کند.
از میانه به بعد، داستان آن قدر در تلخی، تکرار و بی منطقی فرومی رود که مخاطب تنها از سر کنجکاوی یا عادت ادامه می دهد، نه از سر درگیری با قصه. درواقع، «شغال» سریالی است که ممکنست دیده شود؛ اما نمی تواند کسی را با خود نگه دارد، چون محتوای منسجم و پیوستگی دراماتیکی ندارد که تماشاچی را درگیر کند. همه چیز است؛ خشونت، خیانت، انتقام و فریب؛ اما هیچ کدام به تجربه ای واقعی و باورپذیر تبدیل نمی گردد. نتیجه، اثری است که تلاش می کند مهم و تاثیر گذار باشد؛ اما درنهایت فقط شبیه نمایشی از ایده هایی نیمه کاره است. سریالی که بیشتر از آنکه در ذهن بماند، به سرعت فراموش می شود.
منبع: روزنامه فرهیختگان بطور خلاصه، همین یک دستی سیاهی در روایت، سبب می شود تأثیر غائی اثر نه تلنگرآمیز، بلکه خسته کننده و افسرده کننده باشد. درنتیجه، محصولی به دست آمده که برای همه است و درعین حال برای هیچ کس به طور ویژه ساخته نشده. نتیجه، اثری است که تلاش می کند مهم و اثر گذار باشد؛ اما درنهایت فقط شبیه نمایشی از ایده هایی نیمه کاره است.

منبع:

1404/08/19
09:38:55
5.0 / 5
14
تگهای خبر: بازی , تولید , خانواده , زندگی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X

تازه ترین مطالب مرتبط
عقیده بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم ابراز عقیده کنید
= ۲ بعلاوه ۱
ساماس - یوگا